چند وقت پیش این مطلبو نوشتم ولی امروز دیدم پاک شده حالا مینویسم.
دیدمش کیف دستم بود اومدم زنگ زدم برگشتم دست راست دیدم داره میاد.خوشحال شدم سیر نگاهش کردم.
ماشاالله ماشاالله عشقم برای خودش دیگه خانومی برای خودش شده بود بزرگتر. قد بلند تر. زیباتر.
یه چادر خوشگل پوشیده بود یه شلوار قشنگ و یک کتونی قشنگ. خودش میدونه دوستش دارم؟؟؟؟؟ 100درصد باید بدونه .داشت میرفت برای خودش مانتو بگیره .رفت و ما رفتیم بیرون که ی گرافیک برای سیستمم بگیرم که دیدمش با دختر عموش و داداش کو چیکش حتی اسم خودش هم نمیدونم.به خاطر مشغله کاری که دارم ودارم خرج تحصیلم رو در میارم دیگه وقت اینو ندارم که برم دنبالش.دیگه ما هم رفتیم و مغازه بسته بودماهم از خدا خواسته با وقتی که پیش اومده بوداز کوچه پس کوچه ها انداختم و رفتم سر راهش و دیدمش من باچرخ بودم و از لحظه ای که دیدمش اونم دیدم منو داره نگاه میکنه چشم تو چشم شده بودم میخواست بخنده منم میخواستم بخندم به زور خودمونو نگه داشته بودیم دیگه تا جایی که از کنارش رد شدم رفتم که ببینم خودش تکی میره دیدم نه مادرش همون موقع دیدم داشت میرفت و کلید انداختن رفتن تو ...ولی اونشب همش تو فکرش بودم.
بذار چیزایی رو که نگفتم ویادم نرفته رو بگم.
توی مدرسه ها بود زمستون و موقع امتحانات 20 روز امتحانات رو میرفتم کنارش میخواستم شمارم رو بهش بدم قلبم تاپ تاپ میکردومیخواستم شماره رو بدم ولی روم نمی شد 20 روز توی زمستون خیلی زیاده هاا ولی 20 بار رو نتونستم بدم بهش
2- توی تیر بود دیدم نشته تو ماشینشون داره با گوشی ور میره اعصابم خورد شد گفتم دوست پسر؟؟؟ این؟؟؟؟ رفتم به یه بهونه دیدم نه بابا آهنگه .خیالم راحت شد
عشق منه دلیل زنده بودنمه
نظرات شما عزیزان:
امیدوارم به عسق پاکت برسی..
انشا الله